بدصفت

امروز ساعت یک بامداد

سردار ترور شد‌...

 

 

باورش سخته 

اما

ترور شد...

بدصفت...

امروز با باران دعوام شد... حوصله خودم رو هم ندارم چه برسه به دیگری..سید هم کارش تموم شد و رفت...اونم که مثلا عقد کرده و تو آسمون و داره راه میره..فاطی هم با اختلاف کم جا موند...ناراحتیم خیلی زیاده... بدصفت...

۲۲ دی ...

 

نیت بدی نداشتم .. دلم به حالش می سوخت...

گفتم اینجوری شاید یه ...

اینا همش حرف 

ناراحتم که دعوت نامه ای که برام فرستادی رو به سخره گرفتم..

بانو جان

ناراحتم... بخاطر اینکه خیلی احمق...

ولی خیلی خوب گوشم رو پیچاندی...

هنوز نرسیده منو پوکندی..

بانو جان غلط کردم...

منو ببخش

دستمو بگیر

که در این غربت غریبانه گیر کردم..

بدصفت...

خدای مهربانم...

تو کجایی

که بر دل زخم دیده ام مرهم نهی ...

چرا 

چرا

خدایا 

این نیت بد من به خودم برگشت..

نمیدونم

ولی میدونم باید توبه کنم ...توبه از خوشحالی ناراحتی او...

خدایا خودت میدونی 

خدایا این یکبار به من کمک کن...

کمک کن..

خدایا نجاتم بده..

چه اشتباهی کردم..

چه بدی کردم...

خدایا توبه میکنم از بدی خودم..

و

به تو

پناه 

می برم...

دستم را تو بگیر 

بدصفت...

دلم برات یه ذره شده..افسوس که تو دیگه نیستیتاثرات رو بشنوم..تا ببینمت...تا باهات حرف بزنم.مث تو دیگه هیچ جا پیدا نمیکنم...مث تو دیگه نیست..دیگه نیست..خیلی دلگیر وقتی به اسمت نگاه کنم و بدونم تو نیستی بدصفت...

دلم برات خیلی تنگ شده...حالا کیو از صبح از خواب بیدار کنم...به کی می بزنم..تو بغل کی گریه کنم..دردهامو به کی بگم...به کی بگم دوستت دارم و نبودند داره زجر میدهدلم برا صدات تنگ شدهبرا مینایی گفتنت  تنگ بدصفت...

سلام جلالی

کجایی

تو که اینجوری نبودی...

چرا

چرا حواست به حال من نیست..

چرا راحت رفتی...

چرا...

بدصفت...

خدایا دارم به تو میگم که خدای منی...

دارم به تو میگم که قادری....

خدایا

بگذار حالش رو ببینم...

بگذار به خوابم بیاد ...

بگذار...

 

بدصفت...

تو مرکز تصویر برداری آسیا نشستم..

منتظرم یه وقت برای ام ار ای بدن تا ام ار ای رو انجام بدم

خیلی خستم..

دیشب خونه حدیث بودم..

کسی نبود

خدایا تو میدونی که جز خودت کسی نیست..

پس کمک کن 

کمک کن 

یارب العالمین....

 

بدصفت...